سلام. داشتم داخل یکی از وبلاگ های خیلی خیلی قدیمی هری پاتری می گشتم، این شعرو پیدا کردم. دیدم داره اونجا خاک می خوره گفتم بذارمش اینجا.
اینم لینک منبع اینجا
لرد ولدومورت دست تو رو شده برام
نقشه هاتو بلد شدم
جادوگر خوبی بودم
به خاطر تو بد شدم
لرد ولدومورت مرگ خورسر به راهتو کشیدش دنبال خودت
هر چی که بوده بین ما بردار برو مال خودت
وقتی رفتش دامبلدور
پررو شدی تو یکی بد جور
اما اینو بدون که یک روز
می میری به دست خصم امروز
اگر آن پاتر خوش رو به دست آرد دل ما را
به زخم پیشونش بخشم دیاگون و گرینگوتز را
من از آن قدرت افزون که آلبوس داشت دانستم
که زور از پرده انسان برون آرد ماروولو را
دلم ز هاگزمید بگرفت و فرقه مرگ خور
کجاست آلبوس دانا و نوش کره کجا
دل میرود ز دستم جادوگران خدارا
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
چوب دست شکستگانیم ای فوکز زیبا بر خیز
باشد که باز بینیم دیدار آشنا را
در کوی ویزاردی مارا گذر ندادند
گرتو نمی پسندی تغییر ده قضا را
موضوعات: فن فیکشن های هری پاتر